اگر همسر شما برای تان عادی شود، صددرصد تضمین می کنم که در روابط شما اثری معکوس می گذارد. هرگز و هیچوقت کسی را ملاقات نکرده ام که بخواهد عادی تلقی شود و به طور کلی عده قلیلی با این شکل تلقی در درازمدت کنار می آیند.
به وضوح یکی از غیر محترمانه ترین و نابود کننده ترین رفتارهایی که با همسر خود (یا هر کس دیگری) می توانیم داشته باشیم، عادی و پیش پا افتاده تلقی کردن اوست. این کار مانند این است که به او بگوییم: «وظیفه تو است که زندگی را آسان تر کنی و من باید از تو توقع داشته باشم».
وجود همسر و کار وی برای ما به انحاء مختلف عادی فرض می شود. به چند نمونه توجه کنید؛ ما نقش های خود را از نقش های آنان مهم تر فرض می کنیم. تصور می کنیم مهم ترین سهم را در زندگی داریم و شریک ما «خوش شانس ترین افراد» است. بسیاری از ما ادای کلمات «لطفاً» و «متشکرم» را فراموش کرده ایم و برخی از ما اصلاً چنین کاری نمی کنیم. ما فکر نمی کنیم که خودمان چقدر خوش شانس هستیم یا زندگی بدون همسرمان چقدر برایمان ناراحت کننده و دشوار است. گاهی از همسر خود متوقع می شویم و رفتارمان با او کاملاً با رفتار ما با دوستمان تفاوت دارد. گاهی به جای همسرمان حرف می زنیم، و گاهی در باره او در حضور دیگران، به شیوه ای غیر محترمانه صحبت می کنیم. عده ای از ما تصور می کنیم که می دانیم همسرمان در چه مورد فکر می کند، در نتیجه برای او تصمیم می گیریم. سپس بنا به اشتباهی معمول، توقعات بروز می کنند: خانه ای تمیز یا غذایی گرم، یا مبلغی برای پرداخت قبوض، یا چمن های باغچه که باید کوتاه شود؛ بالاخره آنان همسر ما هستند. آنها باید این کارها را انجام دهند. در حالی که فقط عده کمی از ما حقیقتاً به حرف های همسرمان گوش فرا می دهیم یا در احساسات و هیجانات او شریک می شویم، البته مگر آنکه سخن او با آنچه برای ما جالب است همخوانی داشته باشد. می توان همینطور به موارد مختلف اشاره کرد اما مطمئنم نکته را دریافته اید.
تعجبی ندارد که بسیاری از ازدواج ها به طلاق منجر می شوند و بقیه نیز سخت و کسالت آور هستند و چندان رضایت بخش نیستند. این مطلب امری بسیار بدیهی است، اما ما بنا به دلایلی به اشتباه خود ادامه می دهیم و شریک زندگی خود را بی ارزش می انگاریم.
نقطه مقابل این قضیه نیز صادق است؛ تقریباً هیچ چیز به اندازه احساس تقدیر و با ارزش بودن به فرد حس خوبی نمی دهد. به یاد بیاورید نخستین دفعه ای که همسرتان یا افراد مهم دیگر را ملاقات کردید چه احساس خوبی داشتید. عامل اصلی که در این احساس عشق و محبت دخیل بود، قدرشناسی حقیقی شما از یکدیگر بود. از جملاتی شبیه به این استفاده می کردید «خوشحالم که صدایت را می شنوم»، «از تماس تلفنی تو متشکرم» شما تشکر خود را به طریقی بیان می کردید (از یک تعریف ساده گرفته تا یک هدیه کوچک، کارت یا ظاهری مهربان). از هر فرصتی برای بیان تشکر خود بهره می بردید و عشق خود را امری بدیهی و عادی تلقی نمی کردید.
بسیاری از افراد معتقدند که از دست دادن حس قدرشناسی نسبت به یکدیگر در زندگی زناشویی امری اجتناب ناپذیر است؛ اما اینطور نیست! شما بر قدرشناسی و تشکر صد درصد کنترل دارید. اگر تصمیم بگیرید که تشکر و قدرشناسی خود را ابراز نمایید، چنین خواهید کرد. هر چه بیشتر به این کار مبادرت ورزید بیشتر متوجه موارد قابل سپاسگزاری و تشکر خواهید شد و این عادتی بسیار ارضاء کننده است.
همسر من از قدرشناس ترین افرادی است که تاکنون شناخته ام. او مرتباً به من ابراز علاقه می کند و می گوید چقدر خوش شانس است که با من ازدواج کرده است. من نیز سعی می کنم یادم باشد همین مطلب را به او بگویم چون دقیقاً این احساس را دارم. هر بار که او قدرشناسی خود را نسبت به من ابراز می دارد، عشق من نسبت به او افزایش می یابد و او نیز به من اطمینان می دهد که متقابلاً همین احساس را دارد. ما این کار را برای دریافت عشق نمی کنیم بلکه انجام این کار از این روست که از با هم بودن به عنوان دوست یا شریک زندگی احساس خوشحالی می کنیم.
مثلاً هنگامی که برای اجرای سخنرانی مدتی از خانه دور هستم، او پیامی زیبا برای من می فرستد که بسیار سپاسگزار است که من این چنین سخت برای خانواده تلاش می کنم. همزمان با آن من نیز پیامی برای او ارسال می کنم، که من نیز خیلی متشکرم که او می خواهد و می تواند در غیاب من در خانه با بچه ها باشد و از لحاظ عاطفی عشق مورد نیاز آنها را که سزاوار آن هستند بر آنها نثار کند. هر دو نفر ما صادقانه حس می کنیم در یک جبهه هستیم و دیگری متقابلاً فداکاری می کند. سپس هنگامی که او در خارج از خانه و من در خانه هستم، شکل تعریف متفاوت می شود. او از من ممنون است که می خواهم و قادرم در خانه باشم و در مقابل من نیز از او متشکرم که با وجود دور بودن از خانه، به نحوی سهمی در خانواده ایفا می نماید.
من و همسرم بیش از 15 سال است که با یکدیگر زندگی می کنیم و یکدیگر را بیش از پیش دوست می داریم. من مطمئنم این تصمیم که هیچوقت برای هم عادی و پیش پا افتاده نشویم یکی از دلایل مهم محقق شدن عشق ماست. مطمئن هستم با تجربه کردن این روش از قدرت آن مبهوت می مانید. فراموش کنید که چه «می گیرید»، صرفاً بر این تمرکز کنید که چه «می دهید». من معتقدم اگر مصمم شوید که شریک خود را بی ارزش تلقی نکنید، او نیز متقابلاً همین کار را خواهد کرد. سپاسگزاری حس خوبی به فرد می دهد. آن را امتحان کنید و مطمئن باشید از آن نتیجه می گیرید.
منبع: کتاب از کاه کوه نسازید
ترجمه سهیلا موسوی رضوی
با خواندن اولین تست و انتخاب گزینه مناسب به سوالی که هر گزینه مشخص کرده بروید و به آن سوال جواب دهید. مثلاً اگر گزینه پ سوال ۱ را انتخاب کردید دیگر لزومی ندارد سوال ۲ و ۳ را پاسخ دهید فقط کافی است به سوال ۴ مراجعه کنید.
۱) بیش از همه دوست دارید به کجا سفر کنید:
الف) پکن: رجوع شود به سوال ۲ ب) توکیو: رجوع به سوال ۳ پ) پاریس: رجوع به سوال ۴
۲) آیا تا به حال با دیدن فیلم ترحمانگیزی به گریه افتادهاید؟!
الف) بله: رجوع به سوال ۴ ب) خیر: رجوع به سوال ۳
۳) اگر با نامزدتان قرار داشته باشید و او یک ساعت بعد هم سر قرار نیاید چه کار میکنید؟!
الف) نیم ساعت دیگر صبر میکنید: رجوع به سوال ۴ ب) فوری از محل قرار میروید: رجوع به سوال ۵ پ) آنقدر صبر میکنید تا بیاید: رجوع به سوال ۶
۴) آیا دوست دارید به تنهایی به سینما بروید؟
الف) بله: رجوع به سوال ۵ ب) خیر: رجوع به سوال ۶
۵) اگر در ابتدای آشنایی با نامزدتان او بخواهد دست شما را بگیرد چه واکنشی نشان میدهید؟
الف) از این کار امتناع میکنم : رجوع به سوال ۶ ب) برای مدت کوتاهی دستش را میگیرم: رجوع به سوال ۷ پ) پیشنهادش را قبول میکنم و دستش را میگیرم: رجوع به سوال ۸
۶) آیا شما فرد شوخ طبعی هستید؟
الف) بله: رجوع به سوال ۷ ب) خیر: رجوع به سوال ۸
۷) به نظرتان مدیر توانایی هستید؟
الف) بله: رجوع به سوال ۹ ب) خیر: رجوع به سوال ۱۰
۸) اگر امکان داشت دوباره به دنیا بیایید دوست داشتید چه جنسیتی داشته باشید؟
الف) مرد: رجوع به سوال ۹ ب) زن: رجوع به سوال ۱۰ پ) اهمیتی ندارد: شخصیت نوع ۴
۹) آیا در آن واحد بیش از یک دوست صمیمی دارید؟
الف) بله: شخصیت نوع ۲ ب) خیر: شخصیت نوع ۱
۱۰) آیا به نظرخودتان فرد باهوشی هستید؟
الف) بله: شخصیت نوع ۲ ب) خیر: شخصیت نوع ۳
پاسخ تست:
شخصیت نوع یک؛ به شما تبریک میگوییم: شما برای همسرتان فرد بسیار جذابی هستید. حتی از منظر او شما زیبایی چشمگیری دارید. نه تنها ترکیب ظاهری زیبایی دارید. بلکه شخصیت شوخطبع و لطیفی دارید. شما فرد فرهیختهای هستید و میدانید که با همسرتان چگونه کنار بیایید و وقتتان را در اختیارش بگذارید.به این ترتیب است که شما فرد دلخواه او به شمار میروید.
شخصیت نوع دو؛ کاملا" خوب: شما به راحتی همسرتان را جذب میکنید اما خودتان را به این راحتی در دام عشق گرفتار نمیکنید. شوخ طبعی تان او را وادار میکند تا با شما کنار بیاید. او از بودن در کنار شما احساس شادمانی بسیاری دارد.
شخصیت نوع سه؛ بد نیست: شما نمیتوانید به خوبی نامزدتان را به خود جذب کنید. اما خصوصیات جالب توجهی دارید که او بتواند با تکیه بر آنها با شما کنار بیاید. سعی میکنید برای مشاهده امور مختلف دیدگاه یگانهای داشته باشید. شما در چشم دوستانتان فردی کاملاً صمیمی هستید.
شخصیت نوع چهار؛ مواظب باشید:شما نمیتوانید نامزدتان را به خود جذب کنید چرا که دانش و ارزشهای غریزی انسانی والایی برخوردار نیستید. گاهی مواقع از خودتان بیتفاوتیهایی نشان میدهید به همین دلیل است که مورد پسند همسرتان نیستید .
گاهی فشارهای عصبی به اندازهای زیاد میشوند که افراد را به گریه انداخته یا موجب لرزش اندام آنها میشوند.
گاهی فشارهای عصبی به اندازهای زیاد میشوند که افراد را به گریه انداخته یا موجب لرزش اندام آنها میشوند و این شرایط به اندازهای وخیم میشود که گاهی سکته های مغزی و قلبی به وقوع میپیوندد.
اما متخصصان معتقدند که نوشتن تا حدود زیادی به کاهش استرس کمک میکند. به گفته آنها، یادداشتهای روزانه در خصوص احساسات و شرایط میتواند از بار عصبی ذهن و روح افراد بکاهد و به آنها در تخلیه احساسات روانی کمک کند.
کارشناسان میگویند افکار و احساسات خود را بدون هیچ قضاوتی روی کاغذ بیاورید. به این ترتیب از آنچه در درون شما میگذرد آگاه میشوید.
گام بعدی شناسایی منبع خشم و استرس و کمک به ایجاد تغییر است.
بازبینی افکار و احساساتی که به رشته تحریر درآمدهاند به شما کمک میکند درک بهتری از احساسات خود داشته باشید و راههای کنترل آن را به مطلوبترین شکل شناسایی کنید.